شهادت امام رضا علیه السلام

مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را مى دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنى خاندان عباسى هیچ بهانه اى نداشت. پس تصمیم گرفت راهى بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند.
اما آیا او در این سفر چه ارمغانى براى آنان به همراه داشت؟
آیا مى توانست امام را از ولایتعهدى برکنار کند؟
آیا مى توانست بیعت گسترده اى که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟
آیا مى توانست واکنش مردم به برکنارى امام را تحمل کند؟
آیا مى توانست در برابر ناخرسندى انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده اى بیاورد؟
این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعى خود را نمایان مى سازد و به خشونت پنهان و سیاست بازى روى مى آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را مى کشد و بر جنازه او اشک مى ریزد و براى یافتن قاتلان او جایزه تعیین مى کند و آن گاه که آنان را دستگیر مى کنند، آنان شهادت مى دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را مى کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال مى کند، اما مى کوشد که این برنامه را به گونه اى عملى سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف مى کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم مى سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک مى ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن مى کند.
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخى از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود:
اینک هنگام بازگشت من به سوى خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگى ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول هاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسیده، در حالى که 55 سال از عمر مبارک امام سپرى شده است.
آیا مى دانى از آن تاریخ تا کنون چند سال مى گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.

آرى ... دوست عزیزم!
گویا چنین مقدّر بود که فرزندى از نسل پاک پیامبر اکرم (ص) و امامى از امامان شیعه، در سرزمینى دور از مدینه پیامبر به شهادت رسد، تا مرقد نورانى اش قلب میلیونها انسان خداجوى دلباخته را به ولایت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دلهاى شکسته اى باشد که در این سوى خاک در پناه آن مزار با شکوه به آرامش رسند.
سلام بر هشتمین امام پاک!
سلام بر هشتمین جانشین پیامبر!
سلام بر او....
آن گاه که زاده شد...
آن گاه که مظلومانه به شهادت رسید..
و آن گاه که در اوج عظمت و شکوه، گام بر صحنه رستاخیز گذارد.

اربعین

عاشورا، خروش خون حسین(ع) است و اربعین، پژواک این فریاد ظلم شکن است.

عاشورا و اربعین، نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.

عاشورا تا اربعین، نقطه اوج عشق حسینی است و در این چهل روز، حسین(ع) تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلم‏ستیزی باشد.

عاشورا، زمانه خون و ایثار است و اربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. در عاشورا، حسین(ع) با تاریخْ سخن گفت و در اربعین، تاریخ پای درس حسین(ع) نشست.

عاشورا روز کشت "خون خدا" در کویر جامعه ظلم‏زده است و اربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.

آری، اربعینْ فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست. هر اربعین حسینی، قاصد حماسه ای ماندگار، پیامدار استعلای ایمان، نشانه‏ای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخ شهادت است.

اربعین یک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثه‏های زمین، هرگز نمی‏تواند نوشته‏های آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.

اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است. اربعین، نشانه‏ای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمه‏های دعا و تلاوت قرآن در شب عاشورای حسینی است.ر

اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخه‏های درخت آزادگی است که از خاک کربلا روییده و تا ژرفای روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.